به گزارش مهر، ریچارد رورتی فیلسوف آمریکایی معتقد است فلسفه نردبانی است که غرب از آن بالا رفت و بعد آن را کنار گذاشت، یعنی فلاسفه غربی در برهه ای برای دفاع از دستاوردهای مدرنیته به فلسفه پناه بردند، زیرا هنوز نهادهای مدرن تحقق پیدا نکرده بود، اما در حال حاضر برای دفاع از آزادی و علم نیازی به فلسفه و معرفت شناسی نیست.
دکترمحمد اصغری استاد گروه فلسفه دانشگاه تبریزدر مورد اینکه آیا درحال حاضر از فلسفه و متافیزیک بی نیاز هستیم به خبرنگار مهر گفت: اولاً این سوء فهمی که در فلسفه رورتی است باید اول مشخص شود. رورتی وقتی از فلسفه ای که می گوید باید آن را کنار کذاشت و دیگر نیازی به فلسفه نیست صحبت می کند منظورش فلسفه با حرف بزرگ یعنی Philosophyاست. منظورش از آن آن تفکر متافیزیکی است که از افلاطون شروع شده و تا هایدگر ادامه می یابد.
وی افزود: در این فلسفه رورتی می گوید چند خصلت وجود دارد که آنها را نقد می کند. فلسفه با حرف بزرگ همیشه دنبال این بوده که از تاریخ فرار کند و لذا رورتی می گوید نمونه عینی آن فلسفه افلاطون است که با طرح مفهوم مُثُل خواسته که فیلسوف ها و انسان ها رابه قول افلاطون از جهان سایه ها به جهان معقول و ثابت که لایتغیر و فرازمانی و فرا مکانی است سوق دهد . لذا یکی از خصلت هایش فرار از تاریخ هم در فلسفه افلاطون هم در فلسفه دکارت با طرح مفهوم کژیتو و هم در فلسفه کانت با طرح مفهوم پیشینی و تا به فلسفه هایدگر با بحث وجود می آید است. نوعی فرار از تاریخ یکی از ویژگی های فلسفه با حرف بزرگ است.
استاد گروه فلسفه دانشگاه تبریز ادامه داد: فیلسوفان فلسفه با حرف بزرگ تصور می کردند که حقیقت امر بیرون از ذهن وجود دارد و انسان می تواند با پژوهش های فلسفی روزی به آن دست یابد یا به تعبیر رورتی فیلسوفان تصور می کردند حقیقت آن بیرون است وقتی می خواهند به آن برسند و آن را کشف کنند دیگر احساس آرامش و آسودگی و راحتی می کنند که می گوید فرض حقیقت مطلق بیرون از ذهن و جامعه.
نویسنده کتاب«نگاهی به فلسفه ریچارد روتی » تصریح کرد: یکی دیگر از ویژگی های فلسفه با حرف بزرگ این است که فلسفه همیشه نوعی جنبه رستگاری برای بشر داشته است یعنی فیلسوفان اینجور تصور می کردند که با فلسفه می شود به رستگاری رسید و از اینرو می بینیم که این جنبه رستگاری فلسفه را رورتی می گوید امروزه فرهنگ ادبی جایگزین فرهنگ فلسفی شده است. از ویژگی های دیگر فلسفه با حرف بزرگ این است که حداقل از قرن 17 به بعد فیلسوفان اسیر این تفسیر شدند که ذهن مثل آینه می خواهد جهان را منعکس کند و در خود نشان دهد. لذا رورتی می گوید پشت حجاب تصورات تا امروز گیر کرده اند. و این همان تصور آینه ای از ذهن بودن و وظیفه فیلسوف بازنمایی ذهن و تصورات آن بوده اینکه اینها را وجهه کار خود قراردهد. که این را هم می گوید از ویژگی های فلسفه با حرف بزرگ محسوب می شود.
اصغری یادآورشد: یکی دیگر از ویژگی های این فلسفه که آن را نقد می کند این است که رورتی معتقد است این فلسفه مبتنی بر معرفت شناسی است و اساساً از قرن 17 به بعد مخصوصاً از دکارت به بعد فلسفه روی محور معرفت شناسی چرخیده و می چرخد همین مسئله تا فلسفه های تحلیلی ادامه پیدا کرد. و به این خاطر رورتی یک مدتی در حوزه سنت فلسفه تحلیلی مشغول بوده و تدریس می کرده و می نوشته، ولی بعدها با انتشار کتاب فلسفه و آیین طبیعت به نوعی از درون فلسفه تحلیلی بیرون می آید و به سمت فلسفه پراگماتیستی میل پیدا می کند البته نه پراگماتیست کلاسیک بلکه به سمت فلسفه پراگماتیست جدید حرکت می کند.
وی افزود: در نهایت سر از نوعی تفکرات پست مدرنی در می آورد هر چند خودش می گوید عنوان پست مدرن را دوست ندارم به من اطلاق کنید ولی با فوکو، دریدا و لیوتار در بسیاری از دیدگاه ها اتفاق نظردارد.
این نویسنده و محقق بیان داشت: اما در خصوص فلسفه با حرف کوچک philosophy که از آن دفاع می کند می گوید فلسفه یک کار شخصی است نوعی خود آفرینی است درواقع وظیفه فلسفه کشف حقیقت آن بیرون نیست، وظیفه آن به عنوان یک علم برتر در میان سایر علوم نیست بلکه وظیفه فلسفه این است که به شخص کمک کند اولاً آن چیزهایی که خودش در زندگی شخصی می جوید آنها را دنبال کند دوم اینکه این فلسفه با خصلت خود آفرینی می تواند نوعی تساهل و مدارا را در بین انسانها ترویج کند. بنابراین فلسفه به این معنا مورد قبول رورتی است. می گوید وظیفه فلسفه شیوه و روشی برای ایجاد تساهل بین انسانها در یک جامعه دموکراتیک که حالا خودش جامعه آمریکا را مثال می زند است.
این استاد گروه فلسفه دانشگاه تبریز ابراز داشت: نکته دیگری که اشاره می کند می گوید اگر فلسفه با حرف بزرگ انقلاب کبیر فرانسه را (عصر روشنگری) را به وجود آورد الان دیگر لازم نیست که برای ایجاد انقلاب یا عصری دیگر متوسل به همان فلسفه شویم. آن فلسفه فقط آن زمان کارکرد خودش را انجام داد الان دیگر کارکردی برای ما ندارد. برای اینکه الان عصر روایت های خُرد است نه روایت های کلانی که به نوعی فلسفه ایجاد کننده آن بوده است. نمونه هایش برای مثال مارکسیزم است که امروز دیگر مارکسیزم دو آتشه و سفت و سخت و خیلی جزمی نداریم و دیدگاه های هگلی یا کانتی که عیناً قبول شود نداریم.
اصغری ادامه داد: بنابراین فلسفه آن زمان، رسالت خود را انجام داده و دیگر نیازی نیست که برای ایجاد یک تحول به آن فلسفه با حرف بزرگ برگردیم که کارش این بوده که اندیشه را در آن زمان به نوعی به این پدیده ها و روایت ها هدایت کند و اینها را بوجود آورد. الان فلسفه از نظر روتی همردیف ادبیات است کار ادبیات این است که به انسانها نشان دهد که با خواندن رمانها و نمایشنامه ها می توانند درس و نوعی عبرت از متن داستانها بگیرند و در زندگی خودشان عمل کنند و از آن استفاده کنند و لذت ببرند.
وی افزود: یعنی فلسفه کم و بیش کارکرد پراگماتیستی پیدا می کند نه کارکرد تئوریک و نظریه پردازی. کار فیلسوف به یک معنا نظریه پردازی نیست بلکه کار او نشان دادن زندگی متساهل یا دارای تساهل و مدارا است. این دو دیدگاهی است که باید در فلسفه از هم جدا شوند. وقتی رورتی می گوید فلسفه را باید کنار گذاشت منظورش فلسفه با حرف بزرگ است زیرا خودش هم فیلسوف است اما نه به معنای سنتی آن که ما از متافیزیک و فلسفه در ذهن داریم.
نظر شما